دفترم را باز کن..
از نبود و هرکه بود,
داستان ادمی دیگر بیان؛
سرزمینی دورتر از این جهان..!
دفترم را باز کن..
مشقی دگر,
از داس خرمن,
کودکی در راه باران,
یک حقیقت,
در وداع تلخ یاران,
از نبود و هرکه بود..
سرزمینی دورتر از این جهان..!
دفترم را باز کن..
تا ببینی ظلمت خانه به دوش,
تا بخوانی قصه ی صد گربه موش,
تا بنوشی جام مستی,
با شاعری بیچاره نان,
فرصتی خشکیده لب,
از ساعت پیر زمان,
از نبود و هرکه بود,
سرزمینی دورتر از این جهان..!
دفترم را باز کن..
گیتار زن با جمله ها,
نیمه شب تا نیمه شب,
سرخوشی در کوچه ها,
تا ببیند هم زمین,
تا ببیند اسمان,
از نبود و هرکه بود,
سرزمینی دورتر از این جهان..!
دفترم را باز کن..
صفحه ی تاریخ را,
از کجا تا ناکجا,
خاطری از عشق او,
خاطری بی رنگ و بو,
نامه ای دارم در ان,
از نبود و هرکه بود,
سرزمینی دورتر از این جهان..!
دفترم را باز کن..
شاعر:مجاهد ظفری
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0